بـا پسرخاله ام داشـتیم مـیرفتیم جـلو درشون، کـارداشـت...
بـعد،رسـیدیم جـلو درگـفت: حـرکـتو نـگا! مـرگه مـن نـگا کـن ایـنجارو ...
پسرخاله ام زنـگه خونشونو زد بـعد آبجیش آیفونو بـرداشـت ...
قـبل از ایـنکه آبجیش چـیزی بـگه سـریع گُفت: کـیه؟
آبـجیشم هـُول کـرد گـُفت :مـَنم :(((
بـعد سـریع درو بـاز کـرد :((((((((
خـدا وکـیلی نـیم سـاعـت دراز کـشیده بـودیم تـو پـیاده رو داشـتیم قـهقهه مـیزدیـمااااا
نظرات شما عزیزان: